غمزه ی عشق
ای مهتاب تیره بان!که به هجر خویش مرا کشته و بار دیگر به وصال زنده داشته
تو را به خدا به خون ریختنم بکوش که تاب شب دوری را ندارم
ای مهتاب تیره بان!که به هجر خویش مرا کشته و بار دیگر به وصال زنده داشته
تو را به خدا به خون ریختنم بکوش که تاب شب دوری را ندارم